• خطبه ها
  • درباره يكى از حاكمان
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

درباره يكى از حاكمان

« 721»

(219) (و من كلام له (عليه ‏السلام) ) لِلَّهِ بِلَادُ فُلَانٍ فَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَى الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّةَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ قَلِيلَ الْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحَلَ وَ تَرَكَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا يَهْتَدِي فِيهَا الضَّالُّ وَ لَا يَسْتَيْقِنُ الْمُهْتَدِي .


از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در باره عمر كه از راه توريه فرموده يعنى در ظاهر مى‏ نمايد كه او را ستوده، ولى باطنا توبيخ و سرزنش نموده، و از اينرو اين سخن با آنچه در خطبه سوّم فرموده منافات ندارد): 1 خدا شهرهاى فلان (عمر ابن خطّاب) را بركت دهد و نگاه‏دار كه (باعتقاد گروهى) كجى را راست نمود (گمراهان را براه آورد) و بيمارى را معالجه كرد (مردم شهرهايى را بدين اسلام گرواند) و سنّت را بر پا داشت (احكام پيغمبر را اجراء نمود) و تباهكارى را پشت سر انداخت (در زمان او فتنه‏ اى رو نداد) 2 پاك جامه و كم عيب از دنيا رفت (مانند عثمان خود را به پليديها نيالود)  

 ص722

نيكوئى خلافت را دريافت و از شرّ آن پيشى گرفت (تا بود امر خلافت منظّم بوده اختلالى در آن راه نيافت) طاعت خدا را بجا آورده از نافرمانى او پرهيز كرده حقّش را اداء نمود (و ليكن) 3 از دنيا رفت در حاليكه مردم را در راه‏ هاى گوناگون انداخت (بطوريكه) گمراه در آنها راه نمى‏ يابد، و راه يافته بر يقين و باور نمى‏ ماند.